رابطه میان ذهن آگاهی، افسردگی، اضطراب و استرس نقش میانجی خودکارآمدی

چکیده

این مطالعه با استفاده از مقیاس­های خودگزارشی به بررسی رابطه­ی میان ذهن­آگاهی، خوکارامدی، اضطراب، افسردگی و استرس پرداخت. ما مقیاس بازنگری­شده­ی ذهن­آگاهی شناختی و عاطفی (CAMS-R)، مقیاس خودکارامدی عمومی جدید (NGSE)، و مقیاس­های افسردگی اضطراب استرس (DASS21) را برای یک نمونه­ی غیربالینی از کارشناسان فن­آوری اطلاعات (n=382) اجرا کردیم. یافته­ها آشکار کردند که ذهن­آگاهی به شکل مثبتی با خودکارامدی مرتبط است، در حالی که به شکل منفی­ای با اضطراب، استرس و افسردگی مرتبط است. افزون بر این، خوکارامدی به شکلی منفی با اضطراب، استرس و افسردگی مرتبط بود. به­واقع، بر پایه­ی نتایج تحلیل میانجی­گری، خودکارامدی به عنوان یک میانجی پاره­ای در رابطه­ی میان ذهن­آگاهی، استرس و اضطراب عمل کرد.

مقدمه

در سال­های اخیر شاهد موجی از پژوهش­ها درباره­ی ذهن­آگاهی در رشته­های روان­شناسی، روانپزشکی، و رشته­های مرتبط بوده­ایم. ذهن­آگاهی به خصوصیات، رویه­ها و فرایندهای گوناگونی اشاره دارد که به یک حالت ذهنی مثبت توأم با آگاهی و نیز توجه غیربسطی و غیرقضاوتی منجر می­شوند (بیشاپ و همکاران، 2004؛ براون و رایان، 2003؛ براون، رایان و کرسوِل، 2007؛ کابات-زین و هان، 1990). افزون بر این، ذهن­آگاهی به شکل مثبتی با توانایی توجه کردن به هر دو محرّک درونی (مانند عواطف، شناخت­ها، و پیامدهای رفتاری و تنی) و بیرونی (مانند تعامل اجتماعی، و محیط­های پیرامونی) اما به شکلی بی­غرضانه­تر و با احساسات کم­تر نسبت به گذشته مرتبط است (گلومب، دافی، بونو و یانگ، 2011). برخی از تعاریف رایج ذهن­آگاهی عبارتند از: «توجه کردن به شکلی خاص: با قصد و غرض، در زمان کنونی، و بدون قضاوت» (کابات-زین، 1994). به طریقی مشابه، دیگر تعاریف آن را به­صورت زیر مفهوم­سازی می­کنند: «توجه محض به تجربیات خود به­صورت لحظه به لحظه» (مارلات و کریستلر، 1999) و «آگاهی لحظه به لحظه» (گرمر، زیگل و فولتون، 2005). خودآگاهی همچنین به­صورت زیر توصیف شده است: «انتقال آگاهی خود به تجربیات کنونی از طریق مشاهده کردن و توجه کردن به حوزه­ی در حال تغییر افکار، احساسات، و هیجان­ها از یک لحظه به لحظه­ای دیگر» (بیشاپ و همکاران، 2004). به­طور مهمی، این امر هم از نظر بالینی (برای نمونه، کرین و همکاران، 2017؛ کویکن و همکاران، 2015؛ میچل و همکاران، 2017) و هم از نظر غربالینی (برای نمونه، بران استورم، دونکان و موسکوویتز، 2011؛ براون و رایان، 2003؛ تَن و مارتین، 2016) بر نیکبختی و سلامتی یک فرد موثر است.

ذهن­ آگاهی، اضطراب، استرس و افسردگی

تأکید این مطالعه بر رابطه­ی میان ذهن­آگاهی، استرس، اضطراب و افسردگی خواهد بود. شمار چشمگیری از پژوهش­ها نشان داده­اند که ذهن­آگاهی به شکلی منفی با استرس (بائو، ژو و کونگ، 2015؛ نزلک، هولاس، روزانووسکا و کریجتز، 2016؛ اولوگلین، فرایر و زاکرمن، 2019)، اضطراب (باجاج، رابینز و پاندی، 2016؛ یانکووفیکس و باک، 2019؛ رافیفاتانا، خوزه و کیلپیکووفسکی، 2016؛ والش و همکاران، 2009) و افسردگی (باجاج و همکاران، 2016؛ کریستوفر و گیلبرت، 2010؛ دسروسیه، واین، کلمانسکی و نولن-هوکسما، 2013؛ کیرکابوروم، گریفیس و بیلیوکس، 2019) مرتبط است. ذهن­آگاهی به عنوان یکی از شناخته­شده­ترین مولفه­های دخیل در شادمانی (خوشبختی) قلمداد می­شود. ذهن­آگاهی افراد را قادر می­سازد تا رویدادها و افکار را همزمان مشاهده کنند، و خود را به گونه­ای قاب­بندی مجدد کنند که در زمان کنونی حاضرتر باشند (براون و رایان، 2003). افراد بادقت­تر استرس کم­تری احساس می­کنند، چون آنان به ذهن­آگاهی به شکل تطبیق­پذیرتری پاسخ می­دهند. به­واقع، ذهن­آگاهی و استرس، طبق یافته­ها، به شکلی منفی در سطح درون­فردی با هم در پیوند هستند (بائو و همکاران، 2015). انجام آن بدین معنی است که نگرشی پدید آوریم مبنی بر این­که افکار، گذرا و ناپایا هستند، و پاسخ­ها به آن افکار صرفاً پیش­درآمدی برای عاطفه هستند. هم در گروه­های بالینی و هم در گروه­های غیربالینی، شواهد فزاینده دلالت بر آن دارند که درمان­های مبتنی بر ذهن­گرایی ممکن است به­طور موفقیت­آمیزی خلق و خوی مثبت را ارتقا دهند و استرس را کاهش دهند (بائو و همکاران، 2015؛ نزلیک و همکاران، 2016). طبق فراتحلیل­ها، درمان­های مبتنی بر ذهن­آگاهی (MBIs) در درمان اختلال­های خلقی و اضطراب کارامد هستند، و علائم اضطراب و افسردگی را کاهش می­دهند (هافمن، سایر، ویت و او، 2010). به­طور جالبی، آموزش درباره­ی ذهن­آگاهی دارای تأثیر مثبتی بر مناطقی از مغز انسان که در کار تنظیم عاطفه و پاسخ تکانشی به استرس دخیل هستند، است (هولزل و همکاران، 2011). تکنیک­های ذهن­آگاهی مبتنی بر این عقیده هستند که تجربه کردن لحظه­ی حال به­صورت غیرقضاوتی می­تواند به­طور موفقیت­آمیزی تأثیرات عوامل استرس­زا را کاهش دهد. اغلب ما به عنوان فرد بیش از اندازه بر گذشته یا آینده­ی خودمان تمرکز می­کنیم، امری که منجر به فعالیت شناختی بیش از حدی می­شود به­طوری که نمی­توانیم تجربیات عاطفی منفی یا افکار تهدیدکننده­ی تکراری درباره­ی رخدادهای عاطفی منفی را کنترل کنیم (دسروسیر و همکاران، 2013). این امر به نوبه­ی خود افسردگی، اضطراب، و استرس را افزایش می­دهد (هافمن و همکاران، 2010؛ کابات-زین، 2003). افزون بر این، افراد ذهن­آگاه به رخدادهای استرس­زا بیش­تر به­صورت تأملی واکنش نشان می­دهند تا انعکاسی (دسروسیر و همکاران، 2013). بنابراین، ذهن­آگاهی در تضاد با تکنیک­های اجتناب تجربی قلمداد می­شود، که شامل کوشش برای کاهش دادن شدت یا گستردگی احساسات درونی ناخوشایندی است که با سطح بالاتر افسردگی، اضطراب و استرس مرتبط بوده­اند (تن و مارتین، 2016).

خودکارامدی به عنوان میانجی

مطالعات پیشین (بایر و آیلاز، 2021؛ هانلی، پلجوالا، هانلی، کانتو و گارلند، 2015) پیوندی میان ذهن­آگاهی و خودکارامدی نشان داده­اند. به­واقع؛ در یک مطالعه­ی اخیر، چان، یو و لی (2021) ارتباطی اساسی میان ذهن­آگاهی و خودکارامدی آشکار کردند. خودکارامدی به باور داشتن به توانایی­های خود اشاره دارد، و از همین رو اثبات شده که دارای تأثیر مهمی بر موفقیت و کامیابی انسان است (باندورا، 1997). تکنیک­های ذهن­آگاهی در عمل ممکن است به شما کمک کنند تا از خودکارامدی خود آگاه­تر شوید، به این صورت که در هر شرایط و وضعیتی از نقطه نظر و دیدگاه خود آگاه­تر می­شوید، خواه این شرایط شامل اشیاء، افراد، مکان­ها، یا افکار باشد. بنابراین، ذهن­آگاهی بر خودکارامدی تأثیر می­گذارد، در حالی که افزایش خودآگاهی به نوبه­ی خود بر سطح اضطراب، استرس و افسردگی تأثیر می­گذارد.

به ­واقع، خوکارامدی به­طور معنی­داری با اضطراب (موریس، 2002؛ روکسل، 1999؛ توماسون و پسونی، 2010)، افسردگی (علی و نایر، 2021؛ موریس، 2002) و استرس (دلاهاجی و ون دام، 2017؛ کارادماس و کالانتزی-عزیزی، 2004؛ لو، سیو و کووپر، 2005) در پیوند بوده است. بر مبنای پیشینه­ی موجود، ما خودکارامدی را به عنوان یک خصوصیت انگیزشی عمومی در نظر می­گیریم که در برابر تأثیرات گذرا بسیار مقاوم­تر است، به­طوری که افراد باور دارند که آنان قادر به دستیابی به اهداف وظیفه تحت شرایط گوناگون هستند. انعطاف­پذیری قضاوت­های خودکارامدی، و فرایندی که این قضاوت­ها از آن طریق تولید می­شوند، جنبه­های اصلی نظریه­ی شناختی اجتماعی (SCT) هستند (باندورا، 1997؛ گوندلاچ، مارتینکو و داگلاس، 2003). در حالی که تکنیک­های ذهن­آگاهی به افراد کمک می­کنند تا از خودکارامدی شخصی خود آگاه­تر شوند، نظریه­ی شناختی اجتماعی بر این عقیده استوار است که قضاوت­های افراد درباره­ی خودکارامدی خود در هنگام مواجهه با واقعیت­های محیطی اساساً بر واکنش­های عاطفی و فرایندهای شناختی تأثیر می­گذارند (باندورا، 1997). افرادی که باور دارند در مواجهه با خواسته­ها/ واقعیت­های محیطی ناکارامد هستند با احتمال بیش­تری درباره­ی کمبودها و چالش­های شخصی خود بزرگنمایی می­کنند، امری که به نوبه­ی خود منجر به استرس، اضطراب، یا افسردگی می­شود. بنابراین، ذهن­آگاهی که ذاتاً غیرقضاوتی است، به پذیرش افکار و احساسات درونی کمک می­کند، و بدین وسیله آگاهی از سرنخ­ها و پیشامدهای محیطی را افزایش می­دهد (فریز و هافمن، 2016؛ نوئتل، سیاروچی، ون زندن و لانسدال، 2019). در این فرایند، ذهن­آگاهی خودآگاهی را افزایش می­دهد، امری که به نوبه­ی خود به عنوان یک مانع حفاظت­کننده در برابر استرس، اضطراب یا افسردگی عمل می­کند.

در این مطالعه، ما فرض را بر این می­نهیم که خودکارامدی در رابطه­ی میان ذهن­آگاهی، افسردگی، استرس و اضطراب نقش میانجی را ایفا می­کند. تا جایی که ما آگاهی داریم، به نظر می­رسد که هیچ پژوهش پیشینی به بررسی تأثیر ذهن­آگاهی بر استرس، اضطراب، و افسردگی از طریق خودکارامدی نپرداخته است، به­ویژه در بافت کارشناسان حوزه­ی فن­آوری اطلاعات.

کار و فعالیت در صنعت فن­آوریِ اطلاعات به­راستی دشوار و استرس­زا است. کارشناسان فن­آوری اطلاعات معمولاً میزان کار فراوان، تماس­های دیرهنگام، مهلت­های تحمیلی، کاربران خشمگین، و دشواری­های پیش­بینی­نشده­ای را تجربه می­کنند. به واسطه­ی همین عوامل، آنان استرس، اضطراب، و افسردگی را تجربه می­کنند. بنابراین، بر مبنای مطالعه­ی کنونی، ما بر این باوریم که احتمالاً بتوانیم بینش­هایی درباره­ی فرایند روان­شناختی احتمالی فراهم آوریم تا بدین وسیله به کارمندان فن­آوری اطلاعات برای کاهش دادن اضطراب، استرس و افسردگی کمک کنیم.

روش­ها

شرکت­کنندگان و رویه

ما با بخش­های منابع انسانی چندین شرکت فن­آوری اطلاعات تماس گرفتیم، هدف کلی این مطالعه را برایشان تشریح کردیم، و از آنان درخواست همکاری کردیم. هنگامی که بخش منابع انسانی موافقت کرد که با پژوهش ما همکاری کند، ما پرسشنامه را از طریق مسئولان بخش منابع انسانی میان کارمندان این شرکت­های فن­آوری اطلاعات توزیع کردیم. ما قول دادیم که محرمانگی کامل داده­ها را از طریق نمایندگان بخش منابع انسانی حفظ کنیم. نمونه­ی هدفمند ما شامل 382 فرد بود که هدف مطالعه را درک کردند، و پرسشنامه­ی کامل را به­طور بی­نام و نشانی تکمیل کردند. به لحاظ ویژگی­های جامعه­شناختی، کارمندان مرد بیش­ترین سهم را تشکیل می­دادند (یعنی 9/52 درصد). به­طور میانگین، این کارمندان بین سن 35 تا 40 سال بودند (انحراف استاندارد برابر با 41/5 سال)؛ 9/85 درصد دارای مدرک کارشناسی ارشد بودند، در حالی که میانگین تجربه­ی کاری آنان در زمان کنونی برابر با 49/4 سال (انحراف استاندارد برابر با 67/2 سال) بود.

مقیاس­ها و سنجه­ها

ذهن­ آگاهی

ما از مقیاس بازنگری­شده­ی ذهن­آگاهی شناختی و عاطفی 12 آیتمی (CAMS-R) برای ارزیابی ذهن­آگاهی بر مبنای یک مقیاس نوع لیکرت چهار نمره­ای (در گستره­ی 1= ‘به­ندرت/ اصلاً’ تا 4 = ‘تقریباً همیشه’) استفاده کردیم (فلدمن، هیز، کومار، گریسون و لورنسیو، 2007). به­ویژه، نمره­ی آلفای کرونباخ برای ذهن­آگاهی برابر با 94/0 بود. برخی از آیتم­های نمونه­ی ما شامل موارد زیر بودند: «دنبال کردن و ردگیری تفکر و احساساتم برای من آسان است» و «می­کوشم تا افکارم را مورد توجه قرار دهم بی­آنکه آن­ها را قضاوت کنم».

خودکارامدی

ما از مقیاس خودکارامدی عمومی جدید هشت آیتمی (NGSE) برای ارزیابی خودکارامدی استفاده کردیم (چن، گولی و ادن، 2001). این مقیاس یک پرسشنامه­ی خودگزارشی با یک ارزیابی از نوع لیکرت (در بازه­ی 1 = ‘کاملاً مخالفم’ تا 5 = ‘کاملاً موافقم’) بود. در اینجا، نمره­ی آلفای کرونباخ برای خودکارامدی برابر با 92/0 بود. NGSE مبتنی بر نظریه­ی شناختی اجتماعی است و خودکارامدی مرتبط با کار را ارزیابی می­کند. برخی از آیتم­های نمونه عبارت بودند از: «هنگام رو به رو شدن با وظایف دشوار، مطمئن هستم که از پس آن­ها برمی­آیم» و «حتی هنگامی که کارها دشوار هستند، می­توانم به خوبی از پس آن­ها برآیم».

افسردگی اضطراب و استرس

ما از نسخه­ی کوتاه مقیاس­های افسردگی اضطراب استرس (DASS-21) برای ارزیابی افسردگی، استرس و اضطراب استفاده کردیم (لوویباند و لوویباند، 1993). به­ویژه، مقیاس نامبرده شامل هفت آیتم برای افسردگی، هفت آیتم برای اضطراب، و هفت آیتم برای استرس بود. از شرکت­کنندگان درخواست شد تا علائم خود را بر مبنای یک ارزیابی چهار نمره­ای (در بازه­ی 0 = ‘در مورد من اصلاً صادق نیست’ تا 3 = ‘در مورد من بسیار صادق است’) بسنجند. در اینجا، مقادیر آلفای کرونباخ برای افسردگی، استرس، و اضطراب به ترتیب برابر با 91/0، 89/0 و 90/0 بود. برخی از آیتم­های نمونه برای افسردگی عبارت بودند از: « برای من دشوار است که راهی برای انجام کارها پیدا کنم»؛ «نتوانستم درباره چیزی علاقمند شوم». آیتم­های نمونه برای اضطراب عبارت بودند از: «درباره­ی موقعیت­هایی که ممکن است برایم ترس ایجاد کنند یا مسخره­ی خاص و عام شوم، نگران بودم»؛ «از خشکی دهانم آگاه بودم» آیتم­های نمونه برای استرس عبارت بودند از: «خودم را در یک وضعیت آشفته و سراسیمه یافتم» و «آرام شدن در آن وضعیت برایم دشوار بود».

نتایج

تحلیل داده­ها

ما از مدل­سازی معادلات ساختاری (SEM) همراه با نرم­افزار تحلیل ساختارهای لحظه­ای (AMOS) استفاده کردیم تا به بررسی پیوند میان ذهن­آگاهی و افسردگی، اضطراب، و استرس بپردازیم. به­ویژه، همه­ی متغیرها به­صورت نرمال توزیع شدند (کشیدگی[1] و چولگی[2] کم­تر از 1 بودند). افزون بر این، ما دو نوع مدل را ارزیابی کردیم: مدل­های سنجشی و مدل­های ساختاری. نخست، ما تحلیل عاملی تأییدی (CFA) را برای مقایسه­ی هر دو مدل به­کار بردیم، یعنی MM1 : یک مدل تک عاملی که در آن همه­ی آیتم­ها در درون یک عامل مشترک بارگذاری می­شوند، و MM2: مدلی که در آن پنج متغیر مربوط به عنوان پنج عامل گوناگون (یعنی خودکارامدی، ذهن­آگاهی، افسردگی، اضطراب و استرس) ارزیابی می­شوند. آنگاه ما دو مدل ساختاری دیگر را با استفاده از خودکارامدی به عنوان میانجی ارزیابی کردیم: SM1 : مدل میانجی­گری کامل و SM2: مدل میانجی­گری پاره­ای (مدل فرضی).

آمار توصیفی

جدول 1 داده­های توصیفی را فراهم می­آورد، یعنی میانگین، انحراف استاندارد، ضرایب پایایی، و روابط میان ذهن­آگاهی، خودکارامدی، افسردگی، اضطراب و استرس. به­ویژه، همه­ی ضرایب پایایی دست­کم بسنده بودند، در حالی که همبستگی متغیرها از نظر آماری معنی­دار بود.

پایایی و همبستگی درونی میان متغیرهای مطالعه

توضیحات: N=382؛ مقادیر برجسته و مورب بیانگر ضرایب آلفای کرونباخ هستند که بر روی قطر اصلی نشان داده شده­اند.

همبستگی در سطح **p<0.001 معنی­دار است.

جدول 1 میانگین، انحراف معیار،

روایی

آنگاه روایی همگرا را با استفاده از معیارهای زیر تعیین کردیم: الف) پایایی ترکیبی (CR) باید بزرگ­تر از 7/0 باشد، و ب) میانگین واریانس استخراج­شده (AVE) باید بزرگ­تر از 5/0 باشد (فورنل و لارکر، 1981). به­طور کلی، زمانی که ریشه­ی مربع یا جذر AVE برای هر متغیر بزرگ­تر از همبستگی­های میان آن و دیگر مولفه­ها است، روایی افتراقی محقق می­شود (هایر، بلک، اندرسون، 2009). نتایج ما نشان داد که این پژوهش شواهدی از هر دو روایی همگرا و افتراقی را نشان داده است (جدول 2).

جدول

روایی همگرا و افتراقی

پایایی ترکیبی میانگین واریانس استخراج­شده اضطراب ذهن­آگاهی خودکارامدی افسردگی استرس
اضطراب 91/0 58/0 76/0
ذهن­آگاهی 93/0 55/0 35/0- 74/0
خودکارامدی 93/0 62/0 34/0- 38/0 79/0
افسردگی 92/0 62/0 44/0 22/0- 24/0- 78/0
استرس 90/ 56/0 65/0 37/0- 31/0- 46/0 75/0
توضیحات: مقادیر برجسته و مورب بیانگر ریشه­ی مربع (جذر) میانگین واریانس استخراج­شده از سازه­ی مرتبط هستند.

مدل سنجش

افزون بر این، به منظور ارزیابی برازش مدل­های سنجش و ساختاری، ما از از آزمون مربع کا (خی دو)، درجه­ی آزادی، شاخص برازش تطبیقی (CFI)، ریشه­ی میانگین مربعات خطاهای تخمینی (RMSEA)، شاخص اعتبار متقابل مورد انتظار (EVCI) و معیار اطلاعاتی آکائیکه (AIC) استفاده کردیم. موارد زیر، مقادیر بُرش برای شاخص­های برازش هستند که به نوبه­ی خود بیانگر بهترین برازش هستند: آماره­ی مربع کا/ درجه­ی آزادی 3 یا کم­تر، RMSEA < 0.06؛ CFI>0.95 و کوچک­ترین مقدار EVCI برای برازش مدل (هو و بنتلز، 1999). آنگاه، ما از یک برآورد درست­نمایی بیشینه برای ارزیابی تحلیل میانجی­گری استفاده کردیم، و سپس 5000 نمونه بوت استریپ با بازه­ی اطمینان 95 درصد برای ارزیابی تأثیرات غیرمستقیم مورد استفاده قرار گرفت.

پس از آن، ما از تحلیل عاملی تأییدی (CFA) برای ارزیابی مدل سنجش و پیش از آزمودن فرضیه­ها استفاده کردیم. مدل تک عاملی MM1 همه­ی شاخص­ها را به­طور ضعیفی برازش می­کند. از سوی دیگر، مدل MM2 با پنج متغیر به ازای همه­ی مقیاس­ها عملکرد خوبی داشت، به­طوری که [x2=1132.146**, df=762, x2/df=1.486, SRMR = 0.039; CFI = 0.964; RMSEA = 0.036; RMSEA 90% CI =0.031, 0.040]; EVCI = 3.491; AIC = 1330.146].

مقایسه­ی MM1 و MM2 به ازای چند معیار آشکار کرد که MM2 بهترین برازش برای داده­ها است.

جدول 3 شاخص­های برازش در میان مدل­های رقابتی

CFI : شاخص برازش تطبیق؛ RMSEA : ریشه­ی میانگین مربعات خطاهای تخمین؛ SRMR : شاخص ریشه میانگین مربعات باقیمانده­ی استانداردشده؛ AIC : معیار اطلاعاتی آکائیکه؛ EVCI : شاخص اعتبار متقابل مورد انتظار

مدل ساختاری

برای تعیین برازش مدل ساختاری، مدل­های با میانجی­گری کامل و پاره­ای مورد بررسی قرار گرفتند. جدول 3 خلاصه­ای از برازش مدل را نشان می­دهد. نخست، یک مدل با میانجی­گری کامل (SM1) وجود دارد که در آن خودکارامدی به عنوان یک میانجی در رابطه­ی میان ذهن­آگاهی، افسردگی، اضطراب و استرس عمل می­کند (شکل 1). برازش مدل پیش­بینی­شده­ی مدل SM1 عبارت بودند از: [x2 = 1335.033**, df = 762, x2/df = 1.752, SRMR = 0.126; CFI = 0.944; RMSEA = 0.044; RMSEA 90% CI = [0.040, 0.048]; EVCI = 4.024; AIC = 1533.033]. آنگاه مدل میانجی­گری پاره­ای آزموده شد، به­طوری که در مقایسه با مدل SM1، خودکارامدی یک نقش میانجی در رابطه­ی میان ذهن­آگاهی، افسردگی، اضطراب، و استرس ایفا می­کند (مدل SM2)، و افزودن سه مسیر مستقیم از ذهن­آگاهی به افسردگی، اضطراب، و استرس بهترین برازش از شاخص­ها را فراهم آورد: [x2=1049.520**, df = 754, x2/df = 1.392, SRMR =0.079; CFI = 0.971; RMSEA = 0.032; RMSEA 90% CI = [0.027, 0.37]; EVCI = 3.316; AIC = 1263.520]. نتایج دلالت بر آن داشت که همه­ی مسیرهای مستقیم، یعنی ذهن­آگاهی، به­طور معنی­دار و مثبتی خودکارامدی را پیش­بینی کرد (B=0.39؛ p<0.001). خودکارامدی به­طور معنی­داری با استرس (B=-0.19؛ p<0.001)، اضطراب (B=-0.24؛ p<0.001) و افسردگی (B=-0.18؛ p<0.01) ارتباط منفی داشت. افزون بر این، ذهن­آگاهی به­طور معنی­دار و منفی­ای استرس (B=-0.34؛ p<0.001)، اضطراب (B=-0.31؛ p<0.001) و افسردگی (B=-0.18؛ p<0.01) را پیش­بینی کرد. یک آزمون تفاوت مربع کا (خی دو) (∆x2=285.513; ∆df=8) برای مقایسه­ی مدل­ها (میان مدل­های SM1 و SM2) استفاده شد. یافته­ها نشان دادند که با استفاده از مسیرهای مستقیم یادشده، برازش مدل به­طور چشمگیری بهبود یافت. بنابراین، مدل SM2، مدل با میانجی­گری پاره­ای، به­روشنی بهتر از مدل SM1 بود. هنگامی که داده­ها مقایسه شدند، ما استنباط کردیم که مدل با میانجی­گری پاره­ای SM2 بهترین گزینه است. بنابراین، خوکارامدی به عنوان یک میانجی پاره­ای میان ذهن­آگاهی و استرس، ذهن­آگاهی و اضطراب، و نیز ذهن­آگاهی و افسردگی عمل می­کند (شکل 2).

تحلیل میانجی­گری

برای ارزیابی یک تحلیل میانجی­گری، ما یک تکنیک بوت استرپینگ را به کار بردیم که شامل بازه­ی اطمینان (CI) نامتقارن است. به­ویژه، اگر یک بازه برای یک تأثیر میانجی­گری شامل هیچ صفری در بازه­ی اطمینان بوت استرپینگ 95 درصد نباشد، تحلیل میانجی­گری در مقدار p معنی­دار است. در نمونه­ی کنونی، ما از مجموعه داده­ی اصلی برای تولید 5000 نمونه­ی بوت استرپینگ (با یک بازه­ی اطمینان 95 درصد) استفاده کردیم (N=382). تأثیر غیرمستقیم ذهن­آگاهی بر استرس، اضطراب، و افسردگی از طریق خودکارامدی برابر با (B= -0.074، p<0.001) بود، به ترتیب با یک بازه­ی اطمینان 95 درصد [-0.132، -0.026]، (B=-0.091؛ p<0.001) با یک بازه­ی اطیمنان 95 درصد [-0.150، -0.044] و (B=-0.070؛ p<0.001) با یک بازه­ی اطمینان 95 درصد [-0.122، -0.024] (جدول 4). این یافته­ها نشان می­دهند که تأثیر غیرمستقیم به­راستی معنی­دار بود. افزون بر این، چون پیوند مستقیم میان ذهن­آگاهی و استرس، اضطراب و افسردگی معنی­دار بود، میانجی­گری نیز به­صورت پاره­ای در نظر گرفته می­شود. بدین وسیله یافته­ها از مدل SM2 پشتیبانی می­کنند که واریانس میانجی­گر، خودکارامدی (R2=0.15) و نیز سه برونداد افسردگی (R2=0.09)، اضطراب (R2=0.21) و استرس (R2=0.20) را توصیف کرد. جدول 4 تأثیر غیرمستقیم مدل میانجی­گری با بازه­ی اطمینان 95 درصد بوت استرپ شده مسیرهای مدل تخمین نقطه بازه­ی اطمینان بوت استرپ فوقانی و تحتانی 95 درصد ذهن­آگاهی -> خودکارامدی -> اضطراب -0.091 [-0.150, -0.044] ذهن­آگاهی -> خودکارامدی -> استرس -0.074 [-0.132, -0.026] ذهن­آگاهی -> خوکارامدی -< افسردگی -0.070 p-0.122, -0.024]

بحث

این مطالعه با این هدف انجام شد که نقش خودکارامدی به عنوان یک میانجی میان ذهن­آگاهی و استرس، اضطراب، و افسردگی در کارمندان فن­آوری اطلاعات هندی را بررسی کند. همسو با پژوهش­های پیشین، نشان داده شد که ذهن­آگاهی دارای همبستگی اساسی با استرس (بائو و همکاران، 2015؛ نزلک و همکاران، 2016؛ اولافلین و همکاران، 2019)، اضطراب (باجاج و همکاران، 2016؛ یانکووسیک و باک، 2019؛ رافیفاتان و همکاران، 2016؛ والش و همکاران، 2009) و افسردگی (باجاج و همکاران، 2016؛ کریستوفر و گیلبرت، 2010؛ دسروسیر و همکاران، 2013؛ کیرکابورون و همکاران، 2019) است. اگرچه برخی پژوهش­های پیشین به بررسی نفش میانجی­ها در ذهن­آگاهی و استرس، اضطراب و افسردگی پرداختند، آن­ها به ندرت مطالعاتی درباره­ی نقش میانجی­گری پاره­ای خودکارامدی در ذهن­آگاهی، استرس، افسردگی و اضطراب بوده­اند. بر اساس یافته­های ما، خودکارامدی به­طور اساسی نقش میانجی پاره­ای در رابطه­ی میان ذهن­آگاهی و استرس، اضطراب و افسردگی کارمندان ایفا می­کند. این یافته­ها از فرضیه­های پژوهش پشتیبانی کرده­اند. این یافته­ها با پژوهش­های پیشین درباره­ی پیوند میان خودکارامدی و استرس (دلاهائیج و ون دام، 2017؛ کارادماس و کلانتزی-عزیزی، 2004؛ لو و همکاران، 2005)، اضطراب (موریس، 2002؛ روکسل، 1999؛ توماسون و پسونی، 2010) و افسردگی (علی و نایر، 2021؛ موریس، 2002) همسو هستند. یافته­های میانجی­گری پاره­ای همچنین دلالت بر آن دارند که ذهن­آگاهی دارای روابط مستقیم و غیرمستقیمی با افسردگی، اضطراب و استرس است. شاید کارمندان ذهن­آگاه در حین مواجهه با عوامل استرس­زا که مورد پذیرش قرار می­گیرند و فعلاً بدون قضاوت وجود دارند، از تفسیر منفی عوامل استرس­زا به شکل مکرر پرهیز می­کنند. افزون بر این، کارمندان ذهن­آگاه ممکن است با رویدادهای استرس­زا به شکل تأملی برخورد کنند، به این نحو که هر عامل استرس­زا را به عنوان یک چیز تازه در نظر می­گیرند، و بدین وسیله از انعطاف­ناپذیری روان­شناختی که با سطح بالاتر افسردگی، اضطراب و استرس مرتبط هستند، اجتناب می­کنند.

همان­گونه که در بخش­های پیشین توصیف شد، داده­ها مدل ما را به­صورت جزئی تایید کردند، به­طوری که بهترین برازش مدل به­وسیله­ی مدل SM2 نمایش داده شد. بنابراین، ذهن­آگاهی همچنین دارای تأثیر غیرمستقیمی با میانجی­گری خودکارامدی بر افسردگی، اضطراب و استرس است. تکنیک­های ذهن­آگاهی افکار و احساسات زیانبخش را دور می­کنند و توجه را به سرنخ­های سودمندتر مرتبط با تکلیف (وظیفه) هدایت می­کنند تا بدین وسیله عملکرد کارمندان را بهبود ببخشند، امری که در نهایت منجر به افزایش خودکارامدی می­شود (نوئتل و همکاران، 2019). افزون بر این، ارتقای آگاهی افرد ذهن­آگاه همراه با یک نگرش غیرقضاوتی ممکن است باعث ایجاد خودآگاهی و تنظیم شود، امری که به نوبه­ی خود این موضوع را تسهیل می­کند که افراد افکار خودانتقادی درباره­ی توانمندی­های خود را صرفاً به عنوان افکار در نظر بگیرند و نه حقیقت. نظریه­ی شناختی اجتماعی پیشنهاد می­کند که افرادی که کم­تر در معرض افکار منفی یا افکار انتقادی درباره­ی توانمندی­های خود هستند، خوکارامدی خود را تقویت می­کنند. کارمندانی با خودکارامدی پایین بر این باورند که آنان در مواجهه با خواسته­های محیطی ناکارامد هستند یا فاقد توانش کلی برای انجام طیف گسترده­ای از وظایف هستند، امری که باعث استرس، اضطراب و افسردگی می­شود. بنابراین، ذهن­آگاهی به مثابه مانعی در برابر خودکارامدی پایین عمل می­کند، که به نوبه­ی خود تأثیرات سودمندی بر استرس، اضطراب و افسردگی دارد.

حدودیت­ها و مسیرهایی برای پژوهش­های بیش­تر

یافته­های ما دارای محدودیت­های خاص خودشان هستند. نخست، پاسخ­دهندگان در مطالعه­ی ما تحصیل­کرده بودند (مهندس)، و در نتیجه کارمندان ‘یقیه سفید’ (شرکت فن­آوری اطلاعات بخش خصوصی) بودند. بر پایه­ی همین موضوع، آنان ممکن است در مقایسه با کارمندان با ‘تحصیلات پایین­تر’ یا ‘یقه آبی’، به لحاظ ایجاد دیدگاه خود آزادتر و فکرشان بازتر باشد. از همین رو، آنان نسبت به محیط سازمانی هوشیارتر و حساس­تر بودند. مطالعات آینده ممکن است این پژوهش را تحت محیط­های متنوع­تری گسترش ببخشند، امری که شاید تعمیم­پذیری یافته­های ما را بهبود ببخشد. افزون بر این، افرادی با ذهن­آگاهی بیش­تر دارای خودآگاهی و تنظیم (نظارت) بالاتری هستند، امری که به آنان کمک می­کند تا افکار خودانتقادی را مورد توجه قرار دهند، و آن­ها را به عنوان افکار و نه حقیقت بدانند؛ ما گمان می­کنیم که لازم است این فرضیه در آینده آزموده شود. علی­رغم این حقیقت که فرضیه­هایی که ما استفاده کردیم از مسیر روابط پیش­بینی­شده پشتیبانی می­کنند، هیچ ادعای علّی درباره­ی رابطه­ی میان ذهن­آگاهی، خودکارامدی، اضطراب، افسردگی و استرس وجود نداشته است چون این یک مطالعه­ی مقطعی است. با وجود این، علی­رغم این محدودیت­ها، این مطالعه دارای دستاوردهایی برای پیشینه است و به آن چیزی می­افزاید. یافته­ها نقش خودکارامدی را به عنوان یک میانجی پاره­ای میان ذهن­آگاهی و استرس، اضطراب و افسردگی در میان کارشناسان فن­آوری اطلاعات هندی تأیید می­کنند. این یافته ممکن است در تعیین چگونگی به­کار بستن مداخله­های ذهن­آگاهی به منظور کاستن از استرس روانی، اضطراب و افسردگی سودمند واقع شود

ملاقات با خویشتن

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *