چرا زنان طلاق را انتخاب میکنند: دیدگاهی تکاملی

چکیده
در ازدواج های مونث-مذکر زوجهای تحصیل کرده غربی، زنان طلاق گرفته به دلیل درآمد کمتر و نگهداری از بچهها بار بیشتری را به دوش میکشند. پس چرا این زنان در امر طلاق پیشقدم شده و پس از انجام آن از سلامت روانی بهتری بهرهمند میشوند؟ در این مقاله به بررسی نگرش عدم تطابق تکاملی بر اساس یافتههای کلیدی در زمینه علوم رابطه پرداختهایم. معتقدیم که عدم تطابق بینتمایلات و شرایط ازدواجهای مدرن باعث ایجاد نارضایتی میشود. و همچنین پیشرفت بیسابقه زنان در محل کار نیز آزادی بیشتری به آنان برای ترک ازدواج میدهد. ما به بحث پیرامون انتظارات اجتماعی از مردان و زنان پرداختهایم که باعث ایجاد این آسیبپذیریها میشوند. با طرح سوالاتی کلیدی برای پژوهشهای آتی به بحث خود پایان دادهایم که میتوانند به ایجاد سازوکارهایی جهت کاهش نارضایتی و درد و فقدان ناشی از طلاق کمک کنند.

مقدمه
زمانی که افراد قصد ازدواج دارند، نیت آنان اصولا زندگی مشترک تا آخر عمر میباشد- یعنی تا دم مرگ. هرچند حدودا نصف ازدواجها در ایالات متحده به طلاق ختم میشوند. این مسئله برای هر دو طرف، علیالخصوص زنان گران تمام میشود.
در زوجین دگرجنسگرای غربی، زنان نسبت به مردان پس از طلاق کاهش بسیار بیشتری در سطح درآمد خود تجربه میکنند، و خطر سقوط آنان به زیر خط فقر بیشتر میشود. از سوی دیگر، حقوق مردان کاهش کمی داشته و یا در برخی اوقات افزایش مییابد. زنان معمولا به تنهایی سرپرستی کودکان را به عهده گرفته و یا سرپرست نخست آنان میشوند و احتمال ازدواج مجدد آنان کمتر است . لذا طلاق بار مضاعفی برای زنان دارد، چرا که آنان میبایست هم کار کرده و هم بدون هیچ درآمدی با منابع مالی کمتر نسبت به مردان از کودکان مراقبت کنند. با وجود این هزینهها، زنان اشتیاق بیشتری به طلاق داشته و نسبت به مردان رضایت بیشتری از زندگی پس از طلاق دارند. این پدیده نشانگر وجود پارادوکس در طلاق غربی حال حاضر میباشد. با وجود صدمات بیشتر برای زنان، چرا آنان عمدتا میل بیشتری به طلاق داشته و از لحاظ روانی از آن سود میگیرند؟
پاسخهای موقتی در مقالات ارائه شده وجود دارند که نشان میدهند آزار جسمی، مشکلات مالی نازایی ، خیانت و تضاد شخصیتی میتوانند منجر طلاق شوند. اگرچه شناخت متغیرهایی که باعث تضعیف رابطه میشوند از اهمیت بالایی برخوردار میباشد و این مسئله در پژوهشهای انجام شده نیز صادق است، به یاد داشته باشید که دلیل اصلی طلاق، خراب شدن رابطه نبوده و تصمیم یک طرف برای ترک طرف مقابل میباشد. به هنگام بررسی دلیل پیشقدم شدن زنان در طلاق میبایست به تفاوتهای آنان در عوامل فردی بپردازیم.
در این مقاله با استفاده از علوم تکاملی و رابطه به بررسی این تضاد در پیشقدمی زنان برای طلاق پرداختهایم. ما معتقدیم که پیشرفت زنان در محل کار باعث ایجاد عدم تطابق بین تمایلات تکاملیافته بانوان و ازدواج مدرن شده است. اگرچه موفقیت حرفهای زنان باعث آزادی سیاسی و اقتصادی آنان از مردان شده است، اما همین مسئله باعث کاهش وابستگی بین زوجین، تغییر مزایای ازدواج و هزینه جدایی شده است. این نگرش باعث ایجاد سوالات پژوهشی جدید شده است. اعتقاد ما بر این است که پاسخ دادن به این سوالات به شناسایی ابزار مورد نیاز جهت تقویت رابطهها با کاهش شکافهای به وجود آمده از عدم تطابق کمک میکند.

زنان در محل کار: ویژگی جدید دنیای مدرن
به صورت اجدادی، حاملگی و مراقبت از کودکان باعث نزدیکی زنان به خانه میشده است. این مسئله باعث وابستگی زنان به تامین موارد مورد نیاز (برای مثال، غذا، سرپناه و سایر منابع) از سوی همسر میشد. تمامی نیاکان مونث ما مادر بودند و مادری نیز فقط در زنانی وجود داشت که از لحاظ جنسی فعال بودند. برای نیاکان مونث ما مادری و وابستگی به مردان گزینهای برای انتخاب نبوده و صرفا بخشی از زندگی بودند.
امروزه وضعیت فرق کرده است. زنان میتوانند باروری خود را کنترل کرده، خانواده را اداره نموده و به اهداف حرفهای خود دست یابند. زنان %3/57 مدارک لیسانس، %1/60 درصد مدارک فوق لیسانس و %5/53 مدارک دکتری و %5/51 از شغلها را به خود اختصاص دادهاند. اکثر زنان در صورت داشتن فرصت استقلال از مردان، این راه را انتخاب میکنند.
حضور زنان در محل کار باعث افزایش سلامت فردی و جمعی میشود. درآمد زنان رابطه مستقیمی با رضایت از زندگی و سلامت بهتر آنان دارد. داشتن زنان به عنوان بخشی از مجموعه استعدادهای اقتصادی همچنین باعث افزایش درآمد و نوآوری در شرکتها میشود. هرچند حضور زنان در محل کار باعث ایجاد تغییرات عمدهای در رابطه آنان با مردان شده است. هزاران سال زنان برای بقا و تولید مثل به مردان متکی بودند، اما الان چنین نیست.
در این مقاله به چگونگی تاثیر عدم تطابق و سایر تغییرات سریع اجتماعی بر روی تصمیم زنان مبنی بر طلاق پرداختهایم. ما به دنبال بازگردانی نقشهای جنسیتی به صورت سنتی نیستیم، در عوض فرصتهایی برای اصلاح روابط میبینیم که میتوانند باعث کاهش کشمکش در روابط شده و تطابق را افزایش دهند. ما این مقاله را نقطه شروعی برای شناخت منابع جدید در اختلافات زناشویی و بررسی راه حلهای ممکن برای زنان و مردان می دانیم.

چالشهای به وجود آمده از عدم تطابق تکاملی و از بین رفتن وابستگی متقابل
عدم تطابق در تمایلات همسر
شواهد بسیاری نشان میدهند که زنان همسری را ترجیح میدهند که بتواند به آنان در تهیه منابع کمک کند. در دنیای مدرن، این منابع عمدتا با پول تهیه میگردند. برای مثال، یک پژوهش با بیش از 14000 شرکتکننده از 45 کشور نشانگر وجود تفاوت جنسیتی در ترجیح زنان برای منابع مالی میباشد. بدون در نظر گرفتن استانداردهای برابری جنسیتی در سطح کشوری، زنان نسبت به مردان اهمیت بیشتری به داشتن رابطه بلندمدت با مردان پولدارتر میدهند. به علاوه، دادههای سرشماری جدید ایالات متحده با بیش از 55000 شرکتکننده نشانگر تاثیر این تمایلات بر انتخاب همسر میباشند – درآمد رابطه مستقیمی با امکان ازدواج برای مردان دارد، اما این مسئله در زنان صادق نمیباشد. با افزایش موفقیتهای زنان در محل کار و ثابت ماندن یا کاهش این موفقیت در مردان مردان کمتری تمایل زنان برای داشتن همسری با موفقیت حرفهای بالاتر از خودشان را برآورده میکنند.
تمایل زنان به جایگاه و منابع به احتمال زیاد نشانگر نقش بلندمدت و اجباری آنان برای تولید مثل است. در هر حاملگی زنان حدود 9 ماه زمان و 80000 کالری انرژی مصرف میکنند؛ و پس از زایمان نیز شیردهی میزان نیاز به انرژی آنان را حدود %26 افزایش میدهد. چنین هزینههای انرژی به همراه محدودیت در تحرک به این معنی میباشند که زنان در زمان قدیم جهت تامین منابع خود نیازمند دیگران و عمدتا پدر فرزند خود بودند. بدین ترتیب، فرض بر این است که زنان تمایل به داشتن همسری با جایگاه بالا و قادر به ارائه منابع را از نیاکان مونث و موفق خود به ارث بردهاند.
با توجه به تمایل زنان به داشتن همسری با درآمد بالاتر از خود، چه اتفاقی با پیشی گرفتن درآمد آنان از همسر خود روی میدهد؟ این سوال با کاهش اختلاف دستمزد کارکنان ماهر اهمیت بیشتری پیدا میکند، و زنان اکنون %1/22 از مواقع درآمدی بیشتری از همسر خود دارند.
اگرچه اطلاعات اندکی در خصوص رابطه میان وضعیت مالی و رضایتمندی از رابطه وجود دارد، یک پژوهش بلندمدت بزرگ (12000 استرالیایی = N) نشان میدهد که افزایش حقوق زنان و بیشتر شدن مقدار آن از حقوق مردان در طول زمان باعث کاهش رضایتمندی در هر دو طرف میشود. نمونههای این تغییر شگرف در جایگاه زنان با این الگو همخوانی دارند: احتمال طلاق زنانی که در انتخابات سیاسی پیروز میشوند دوبرابر همتایانی است که در این انتخابات شکست میخورند (به باکس 1 مراجعه کنید).

تمایل به شاخص های ژن خوب
زنان علاوه بر همسران دارای منابع به همسران خوشقیافه نیز جذب میشوند. آنان علیالخصوص به ویژگیهایی همچون تقارن، جذابیت چهره، مردانگی و تسلط اجتماعی اهمیت میدهند، و به نظر میرسد که در زمانهای باروری خود به جذابیت اهمیت بسیاری میدهند. این ویژگیها نشانگر ژنهای خوب میباشند (یعنی، سلامت، قدرت فیزیکی). محققان تکامل معتقدند که دلیل با اهمیت بودن این ویژگیها برای زنان، مزایای بقا و تولید مثل آنها در جهت کمک به فرزندان در مقابل محیط خود میباشد (گنگستاد و همکاران در مطبوعات).

باکس یک. دستاوردهای بادآورده در موقعیت کاری و طلاق
چه اتفاقی در صورت موفقیت چشمگیر یکی از طرفین بر سر ازدواج میآید؟

یک پژوهش انجام شده بر روی دادههای اداره ثبت احوال در کشور سوئد از سال 1979 الی 2012 نشانگر وجود روند طلاق پس از پیروزی در انتخابات یا کسب مقام ریاست میباشد.
این پژوهش متشکل از زنان (641 = n) و مردانی (1246 = n) است که نامزد صندلی پارلمان یا شهرداری بودند. این مقامات جایگاه بالایی داشته و درآمد آنان جزء 5 درصد بالای کشور سوئد میباشد.
پانل سمت چپ شکل 1 نشان میدهد که زنان پیروز در انتخابات میزان بیشتری از طلاق را تجربه میکنند، و این مسئله در مورد زنان شکستخورده در انتخابات دیده نمیشود. پانل سمت راست شکل 1 نشان میدهد که تفاوتی بین مردان پیروز و شکست خورده انتخابات در زمینه طلاق وجود ندارد.

این محققان همچنین الگوهای طلاق موجود پس از استخدام شدن به عنوان مدیرعامل را از سال 2002 الی 2012 بررسی کردند (715 مرد = n، 105 زن = n). محققان تنها به اطلاعات موجود در خصوص افراد استخدام شده به عنوان مدیرعامل دسترسی داشته و به تعداد افراد رد شده دسترسی نداشتند. به هر حال این روند نیز با پیروزی در انتخابات همخوانی دارد. زنان استخدام شده به عنوان مدیرعامل میزان طلاق بیشتری نسبت به مردان دارند.

مولفان این پژوهش از مکانیسمهای مختلفی جهت توجیه یافتههایشان استفاده کردهاند.
آیا زنانی که مقام و جایگاه بالایی دارند تمایل بیشتری به ازدواج مجدد دارند؟ با ورود زنان به حرفههای تحت تسلط مردان، آیا ممکن است به دلیل وجود همکاران مذکر بیشتر، تمایل بیشتری نیز باشد؟ اینگونه به نظر نمیآید. زنان ترفیع یافته به جایگاه مدیرعاملی یا پیروز انتخابات احتمال بیشتری برای ازدواج نسبت به سایر گروهها ندارند: %22 زنان طلاق گرفته پس از پیروزی یا ترفیع دوباره ازدواج کردند که این عدد برای مردان %27 و برای هر دو جنس شکست خورده و ترفیع نیافته %30 میباشد.
آیا ازدواجهای “سنتی” در خطر بیشتری قرار دارند؟ محققان به بررسی اختلاف سنی (زن 4 سال یا بیشتر کوچکتر از همسر خود = سنتی) و سهم آنان از مرخصی والدین (بیش از %90 مرخصی توسط زن استفاده شود = سنتی) پرداختهاند. احتمال شکست ازدواج در صورت پیروزی در انتخابات یا ترفیع مقام با توجه به این معیارها در ازدواج سنتی بیشتر است. مولفان پژوهش حدس میزنند که نقض انتظارات طرفین است که باعث طلاق میشود، یعنی زمانی که ازدواج به سمت نقش غیرسنتی زن تغییر کند، یک یا هر دو طرف ناراضی خواهند بود.
آیا دلیل طلاق افزایش استقلال مالی زنان است؟ زنان پیروز در انتخابات یا ترفیعیافته به مقام مدیرعاملی قبلا نیز درآمد بالایی داشتند (%66 درآمد خانه قبل از پیروزی). لذا مسئلهای که قبلا نیز در اغلب این زنان وجود داشت، یعنی استقلال مالی به تنهایی نمیتواند دلیل طلاق باشد.
ما معتقدیم که عامل کلیدی طلاق در این داده‌ها، نقض تمایل زنان برای وجود موقعیت حرفه‌ای بالاتر در همسران نسبت به خودشان است، که با کسب این موقعیت‌های مرتفع بر این مسئله تاکید می‌شود.

تمایل زنان به ژنهای خوب میتواند باعث ایجاد یک عدم تطابق دیگر نیز شود. تمایلات تکامل یافته برای شاخصهای ژنهای خوب، نوعی سازگاری است که احتمالاً پیش از سازگاری برای پیوند بین زوج وجود داشته است. از آنجایی که هیچ مردی تمامی صفتهای مورد علاقه زنان را ندارد، زنان معمولا مصالحه میکنند، یعنی یک دسته از ویژگیها را به دستهای دیگر ترجیح میدهند. زمانی که زن ژنهای خوب را ترجیح دهد ممکن است با منابع در اختیار همسر خود مشکل پیدا کند. در واقع، مردانی که دارای شاخص‌های ژن‌ خوب هستند، تمایل بیشتری به جفت‌گیری کوتاه‌مدت دارند و لذا در سوی دیگر مردانی که فاقد این ویژگی‌ها هستند، به‌عنوان جفت طولانی‌مدت، مناسب‌تر میباشند. بر این اساس، زنانی که منابع را با شاخص‌های ژن‌ خوب معاوضه می‌کنند، ممکن است در نهایت تصمیم به ترک این روابط بگیرند، به ویژه اگر زن بتواند از لحاظ مالی از خود حمایت کند.

عدم تطابق مراقبتی
احتمالاً سرمایه‌گذاری‌های اجباری زنان بر روی فرزندان تمایل شدیدتری را در آنان برای مراقبت نسبت به مردان ایجاد کرده و باعث بی‌میلی آنان برای واگذار کردن امر مراقبت از فرزندان به همسر شده است. به علاوه، با وجود افزایش میزان اشتغال زنان در خارج از خانه، زنان نسبت به مادران خود در دهه 1960 %35 بیشتر از فرزندان مراقبت میکنند. این الگو حتی در زنانی نیز دیده میشود که درآمد بیشتری نسبت به همسران خود دارند، آنها حتی وظایف خانهداری و بچهداری بیشتری نسبت به افراد کمدرآمدتر به عهده میگیرند. این مسئله نشان میدهد که زنان شاغل برای حفظ نقشهای سنتی خود در ازدواج تحت فشار میباشند.
هنجارهای اجتماعی پیرامون تقسیم کار خانوارها آشکارا هنوز با دنیای مشارکت درآمد دوگانه سازگار نشده است. در مطالعهای بر روی زوج‌های متاهل دگرجنس‌گرا با نان‌آور زن (یعنی تامین ۸۰ درصد از درآمد خانوار)، تنها ۳۸ درصد گزارش کردند که زن نان‌آور اصلی خانه است ، که نشان‌دهنده عدم تمایل برای پذیرش درآمدهای هنجارشکن است. در همین راستا، پدرانی که در خانه می‌مانند، بیشتر وقت خود را به کارهای مردانه مانند کارهای حیاط اختصاص داده و بسیاری از کارها مانند آشپزی و نظافت روزانه را به زنان واگذار می‌کنند.
حجم کار زنان یک عامل استرس زا است که اثرات آن با کاهش سلامت و میل جنسی برای هر دو طرف رابطه مستقیمی دارد. در پژوهشی بر روی 705 زن متاهل دارای فرزند، مشخص شد زنانی که در کارهای خانه نسبت به مردان فعالتر بودند، میل جنسی کمتری به همسر خود داشتند، که این پدیده با ادراک زنان از همسران خود به عنوان افراد وابسته توجیه میگردد. یعنی بخشی از مراقبت شامل تأمین نیازهای شوهر است که می‌تواند شبیه به مراقبت از کودکان باشد.
فشار وظیفه بر روی مردان نیز اثرات منفی دارد. مردانی که برای مراقبت از خانواده از محل کار خود فاصله می‌گیرند (مثلاً درخواست مرخصی خانوادگی) یا نقش پدر خانهدار را ایفا میکنند، در مقایسه با مردانی که این کار را نمی‌کنند، ضعیفتر تلقی میشوند. مردانی که کار میکنند اما وظایف مراقبتی بیشتری نسبت به همتایان خود انجام میدهند، از سوی همکاران آزار داده شده و به اندازه کافی قاطع، قوی یا جاه طلب دیده نمیشوند. هم‌زمانی استرس دو نقشی بودن در زنان و احساس فشار اجتماعی برای مشارکت بیشتر مردان در کارهای مردانهتر، باعث ایجاد دوگانگی در روابط می‌شود. اگر زنان تصور کنند که “همه کارها را انجام میدهند”، مزایای مشارکت زناشویی کاهش می‌یابد.

بینشی فراتر از علم روابط: کاهش وابستگی متقابل بین طرفین
با افزایش درآمد زنان، وابستگی متقابل نیز کاهش مییابد. این مسئله می‌تواند تمایل زنان به تحمل مشکلات ازدواج را با تغییر نسبت رفاهی (یعنی تمایل به قربانی کردن رفاه شخصی برای افزایش رفاه شریک زندگی) تغییر دهد. این چهارچوب پیشبینی میکند که بسیاری از زنان تمایل کمتری به رفتارهای کاهشدهنده رضایت داشته و تمایل بیشتری به تشدید مشاجرات خواهند داشت، زیرا در شرایط بهتری برای ترک رابطه قرار دارند.
به علاوه، کاهش وابستگی متقابل تاثیری منفی بر روی تعهد به رابطه دارد، که میتواند باعث کاهش تمایل طرفین به فرآیندهای حفظکننده رابطه شود. زمانی که توهّمات مثبت در مورد ویژگیهای خوب شریک زندگی از بین رود، احتمال انحلال رابطه افزایش مییابد.
قبول داریم منطقی که در اینجا طرح میکنیم به پارادوکس طلاق پیشنهاد شده توسط زنان در زوجین تحصیل کرده غربی می پردازد. مهمتر از همه، بینش‌هایی که ما ارائه می‌دهیم احتمالاً در سطوح کم درآمد صادق نمیباشند، چرا که طرفین حتی در صورت داشتن درآمد دوگانه نیز به شدت به یکدیگر وابسته هستند.

تلاش برای ایجاد راه حل
در مجموع، از دست دادن وابستگی متقابل، همراه با عدم تطابق تمایلات تکامل یافته، تهدیدی برای ازدواج مدرن است. قبل از ارائه راه‌حل‌، نیازمند پژوهش جهت رفع شکافهای موجود در بین مقالات هستیم. از نظر ما پاسخدهی به سوالات در چهار زمینه کلیدی به این امر سرعت خواهد بخشید.

حذف هنجارهای جنسیتی
اولاً، بحث بر سر کار بدون دستمزد تا حدودی ناشی از هنجارهای جنسیتی است که بر اساس جنسیت متفاوت میباشد، به عنوان مثال، خانهدار بودن زنان و نان آور بودن مردان. آیا رابطه بین نوع کار و مردانگی و زنانگی قابل کاهش است؟ کمپین‌های پیام‌رسانی که این فعالیت‌ها را به طرز دیگری نشان میدهند، می‌توانند به افزایش راحتی زنان و مردان با کار خلاف هنجار و رضایت از ازدواج‌های خلاف هنجار کمک کنند.

کمک به امر مراقبت از فرزند
ثانیا، اگر حذف ارتباط جنسیت با نیروی کار مزدبگیر و بدون مزد دشوار باشد، آیا کمک به مراقبت از کودکان می تواند راه حل بهتر یا سریعتری باشد؟ تحقیقات بایستی به این موضوع بپردازد که آیا این راه حل هنجارهای جنسیتی را کمتر به چالش کشیده و تا چه اندازه بار مادران را کاهش میدهد و به طور بالقوه آیا باعث ایجاد رضایت بیشتر در ازدواج هایی میشود که در آن زنان نان آور اول یا اصلی خانه هستند. این کمک میتواند استخدام شده و یا توسط کارفرمایان یا دولت ارائه شود، که از لحاظ محبوبیت سیاسی در حال افزایش است. در برخی موارد، کمک می‌تواند از جانب خویشاوندان نزدیک، به‌ویژه پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها نیز ارائه گردد که به شادی فرزندان و موفقیت نوه‌هایشان علاقه بسیاری دارند. بدون کمک، بسیاری از زنان برای انجام وظایف دوگانه خود تحت فشار بوده و یا برای گرفتن کمک از همسر خود در کارهایی میکوشند که مردان علاقهای به انجام آنان ندارند، و این مسئله به طور بالقوه باعث کاهش رضایت هر دو طرف میشود.

تفاهم در زمینه تخصص و وابستگی متقابل
ثالثاً، خانواده‌ها نیز مانند سازمان‌ها، زمانی می‌توانند کارآمدتر باشند که هر فرد به جای اشتراک گذاری، در یک نوع کار متخصص باشد. با تخصص، وابستگی متقابل بیشتری بین طرفین ایجاد شده و هر یک برای موفقیت خانواده به دیگری نیازمند میشوند. تحقیقات بایستی به این موضوع بپردازد که آیا زوج‌ین می‌توانند در مورد تقسیم کار صریح‌تر باشند و آیا این امر باعث افزایش وابستگی متقابل شده و فرآیندهای حفظ رابطه مثبتی را ایجاد می‌کند.

فرادانش در خصوص عدم تطابق
در نهایت، آیا دانش روان‌شناسی پیشرفته می‌تواند به زوجین امکان تشخیص دردهای نارضایتی به صورت «آثار اجدادی» هستند و آن‌ها را به گونه‌ای تغییر دهند که آسیب کمتری برای روابط داشته باشند؟ این سوالی است که پاسخ آن ممکن است ارتباط گسترده‌ای با سایر ناهماهنگی‌های تکاملی داشته باشد، از جمله مواردی که می‌توانند در حوزه روابط عاشقانه (مثلاً رابطه جنسی گاه به گاه) و عدم تطابق شناخته شده بین تمایلات تکامل‌یافته برای غذاهایی با سطوح بالای قند، چربی، و نمک و حفظ سلامتی رخ دهند. ما این را به عنوان یک سوال جذاب و یک اولویت می بینیم.

نتیجه گیری
در پایان، استدلال ما این است که شناخت ناهماهنگی‌های تکاملی و از دست دادن وابستگی متقابل بین طرفین به حل پارادوکس طلاق پیشنهاد شده از سوی زنان کمک می‌کند. ما تعدادی از راه‌های ممکن را ارائه دادهایم که خانواده‌های مدرن می‌توانند با استفاده از آنان با مسائل ناشی از تغییر سریع ساختار خانواده کنار بیایند. از دیدگاه ما، سؤالات پژوهشی که مطرح شده ، زمینههای هیجان انگیزی برای اکتشاف هستند. این مسائل ممکن است در نهایت برای درک و جلوگیری از غم و اندوه و فقدان عمیق ناشی از پایان ازدواج حیاتی باشند.

ملاقات با خویشتن

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *