استرس، ضربۀ روحی (تروما) نیست

سیاست تروما

بعد از آخرین پست وبلاگم نظرات متفاوتی دریافت کردم. در آن پست (آیا دچار تروما شده‌اید؟)، توضیح دادم فقط در صورتی می‌توان گفت به تروما مبتلا شده‌اید که به دنبال رویدادهایی خطرناک دچار اختلال شده باشید. به عبارت دیگر، تجربۀ رویدادی خطرناک به‌خودی‌خود به معنای ضربۀ روحی نیست. برای مثال، در یکی از نظرات مطرح‌شده به خاطر ایجاد احساس بی‌اعتباری1 [بی‌اعتباری فرآیند انکار یا نپذیرفتن احساسات فرد است و این پیام را منتقل می‌کند که تجربۀ عاطفی فرد نادرست و یا غیرقابل قبول است] در بازماندگان حوادثی که نهایتاً دچار اختلال نشده‌اند، از من انتقاد شده بود. در یکی دیگر از نظرات، خانمی حس می‌کرد به او بی‌احترامی شده به این دلیل که تجربۀ وحشتناکی را پشت سر گذاشته بود و احساس می‌کرد دچار ضربۀ روحی شده، هرچند که هیچ آسیب ماندگاری از آن نداشت. بر اساس منطق این دیدگاه‌ها، نزدیک به 100% جمعیت بزرگسال دچار ضربۀ روحی شده‌اند.

من دیدگاه این افراد را درک می‌کنم و فکر می‌کنم این اختلاف، موضوع فوق‌العاده مهمی را در زمینۀ تروما نشان می‌دهد. این افراد می‌خواهند بتوانند ادعای تمایز با ضربۀ روحی را داشته باشند. اما پزشکان و محققان، به عنوان متخصصین در این زمینه، مسئولیت بیشتری در استفادۀ دقیق از اصطلاحات دارند.

______________________________________________________________________

Invalidation

اختلال اضطراب پس از سانحه1 (PTSD) بدترین دشمن خودش شده است

دو موضوع مختلف وجود دارد: تعریف شرایط تروما در مقابل غیرتروما و تعریف استرس در مقابل تروما. اصول زیربنایی هر دو یکسان است، بنابراین، فقط به مقایسۀ استرس و تروما می‌پردازم.

هنگامی که واژۀ تروما در فضای حرفه‌ای آزادانه استفاده می‌شود، ممکن است به این دلیل باشد که افراد انگیزه‌های متفاوتی دارند. در اینجا یک مثال خوب می‌زنم، اخیراً جلسه‌ای با رهبران مؤسسه‌ای داشتم و دربارۀ نتایج غربالگری جهانی تروما و مشکلات مرتبط با تروما که در اجرایش کمک کردم، بحث می‌کردیم. این مؤسسه با کودکان در شیرخوارگاه‌ها سروکار دارد. هنگامی که کودکان به شیرخوارگاه آورده می‌شوند، از والدین خود جدا می‌شوند. در غربالگری ما جدا شدن از والدین و ماندن در شیرخوارگاه، ترومایی خطرناک محسوب نمی‌شود. مدیر این مؤسسه شدیداً اصرار داشت که چرا ما روند جدایی از والدین را به عنوان رویدادی ترومایی در نظر نمی‌گیریم.

من به او یادآوری کردم که این غربالگری تروما در اصل برای غربالگری PTSD طراحی شده است و شواهد حاکی از آن است که نوع استرس ایجاد شده در جدایی از والدین منجر به ایجاد PTSD نمی‌شود. همه از قبل این را می‌دانستند. استرس و تروما متفاوت هستند و مدیر هم در این مورد بحث نمی‌کرد. بحث مدیر سر موضوع دیگری بود، بنابراین، من یک دقیقه وقت خواستم تا بپرسم چرا می‌خواهید این پیام را القا کنید که وقتی مؤسسۀ شما کودکان را به شیرخوارگاه منتقل می‌کند، آنها در معرض تروما قرار می‌گیرند؟

مدیر پاسخ داد که آنها باید به خیّرین بگویند که مؤسسه به بودجۀ بیشتری برای خدمات درون منزل نیاز دارد تا اعضای خانواده در کنار هم بمانند. این موضوع که جدایی، یک تروما است (و نه فقط استرس) می‌تواند خیّرین را تشویق کند تا کیف‌پول‌های خود را باز کنند. بنابراین برای انگیزه دادن، چنین سیاستی لازم بود.

این سیاست تروما معمولاً به چشم می‌خورد. اختلال PTSD به عنوان یک مشکل روانی آشکار ناشی از تجربۀ تروما به خوبی پذیرفته شده است و خود PTSD هم به اعتبار مطلب می‌افزاید. اختلال PTSD به دلیل موفقیتش به بدترین دشمن خود تبدیل شده است.

______________________________________________________________________

Posttraumatic stress disorder

مجلات علمی پر از نمونه‌هایی از این قبیل هستند. در سال 1989 محققان دربارۀ تأثیر اجتماعی و فرهنگی ناشی از استرس نشت نفت از نفتکش اکسون والدز در آلاسکا نگران بودند، بنابراین، ساکنانی را که در اطراف منطقۀ نشت زندگی می‌کردند، بررسی کردند. هیچ یک از ساکنان آسیب ندیده بودند. جان این افراد هرگز تهدید نشد. آنها در هیچ خطر فیزیکی ناشی از نشت نبودند. در عوض، آنها استرس داشتند چون به خاطر نشت نفت به مناطق ماهیگیری، توانایی امرار معاش را از دست داده بودند. محققان به این نتیجه رسیدند که PTSD در 25% ساکنانی که بیشتر در معرض نفت قرار داشتند، وجود داشت. در سال 2010، پس از نشت نفت از سکوی Deepwater Horizon در خلیج مکزیک، گروه متفاوتی از محققان از همین راهکار استفاده کردند.

محققان در انگلیس از تأثیر استرس طلاق بر کودکان نگران بودند، بنابراین، نوجوانان را مورد بررسی قرار دادند و به این نتیجه رسیدند که 34% از آنها واجد شرایط PTSD مرتبط با طلاق هستند. در واقع، ظاهراً طلاق بیشتر به  PTSD منجر شده بود تا تجربیات واقعاً خطرناک!

اکثر افرادی که آن مطالعات ادعا می‌کردند به PTSD مبتلا هستند، این اختلال را نداشتند. در این مورد، نسبتاً مطمئنم. این مطالعات به نظر من بی‌فایده هستند. قیاسی که آنها در آن مطالعات از PTSD واقعی داشتند، همانند قیاس بین حملات اضطراب و حملات پانیک است. علائم حملات اضطراب و حملات پانیک همپوشانی زیادی با هم دارند. در حملات اضطرابی، افراد مضطرب می‌شوند، اما به محض اینکه موقعیتی را که باعث اضطراب آنها شده ترک کنند، به سرعت بهبود می‌یابند. در مقابل، در حملات پانیک علائم شدید و ناتوان‌کننده هستند. شدت و کیفیت علائم به حدی است که فرد حس می‌کند در حال مرگ است. اگر تفاوت را درک نمی‌کنید، به این دلیل است که هرگز دچار حملۀ پانیک نشده‌اید.

پس، استفاده از واژۀ تروما حداقل به سه موقعیت کاربری مختلف بستگی دارد. اولین موقعیت مربوط به هر فردی است که استرس را تجربه می‌کند. اگر خود را بازماندۀ تروما می‌دانید، گویا یک ارزش اجتماعی غریزی در آن وجود دارد. همان‌طور که اپرا وینفری می‌گوید، وقتی مردم می‌خواهند به ما بگویند چه کسی هستند، باید به آنها گوش دهیم؛ پس، باید به آنچه مردم درباره احساسشان نسبت به تروما می‌گویند توجه کنیم. به نظر می‌رسد مردم ترجیح می‌دهند به‌عنوان بازماندۀ تروما در نظر گرفته شوند تا بازماندگان استرس. احتمالاً چنین طرز فکری دربارۀ خود باید ارزشمند باشد.

موقعیت دوم، مربوط به محققانی است که تروما را مطالعه می‌کنند. این محققان وظیفه دارند تحقیقات را به درستی پیش ببرند و باید از تعریف دقیق‌تر تروما (یعنی رویدادهای واقعاً خطرناک) استفاده کنند تا نتایج تحقیقات دقیق و قابل‌اعتماد باشد.

موقعیت سوم، مربوط به کاربران ادبیات روانشناختی است. آنها باید بدانند که واژۀ تروما بسته به سیاست شخص نویسنده، معانی مختلفی دارد که در پست‌های بعدی دوباره به آن خواهیم پرداخت.

ملاقات با خویشتن

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *